کد مطلب:93763 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

عشق اولاد و همسر











از اسباب فریب دنیا و وسیله آزمایش اراده انسانی حب افراطی به زن و فرزند و اولاد است، مردی نزد علی (ع) آمد و گفت: «اللهم انی اعوذبك من الفتن» (خدایا از فتنه ها و امتحانات به تو پناه می برم) حضرت فرمودند: لا تقل هذا فان اولادك من الفتن (این چنین مگوی كه فرزندان تو از فتن است) و از آنها نباید به خدا پناه بری، و سپس برای تائید حرف خود به آیه قرآن استشهاد كردند كه: (انما اموالكم و اولادكم فتنه) و فرمودند: «قل اللهم انی اعوذبك من مضلات الفتن» (بگو خدایا از لغزشگاههای امتحانات به تو پناه می برم) یعنی امتحان همیشه هست و این امری اجتناب ناپذیر است، ولی از خدا برای قبولی خود در امتحانات استمداد كنید، كه مردود نشوید.

گویند پیامبر اكرم روزی بر منبر خطبه می خواندند و حسنین وارد مسجد شدند، در حالی كه لباس نو به تن داشتند، لباس حسین (ع) به پایش گیر كرده و بر زمین خورد، حضرت كه این منظره را مشاهده كردند از منبر پائین آمده، و هر دو را با خود بالای منبر برده و نشاندند، سپس به خطبه ادامه داده و فرمودند «صدق الله حیث قال انما اموالكم و اولادكم فتنه و الله لما رایت الحسین عثر بطرف ثوبه لم املك نفسی حتی وقعت علیه» (خداوند راست فرمود كه اموال و اولاد شما وسیله

[صفحه 419]

آزمایش شما هستند به خدا قسم چون دیدم، حسین به وسیله جامه اش بر زمین خورد، تسلط بر نفس خود را از دست داده و به طرف او رفتم) همچنین عشق افراطی به زن و همسر از عوامل بسیار موثر در عشق به فریب خوردن از دنیاست.

با این وصف آیا دلبستگی به دنیا حماقت نیست؟! دنیائی كه در تعبیرات امام باقر (ع) حریص بر آن مثل كرم ابریشم است و باید گفت بلكه بدتر، زیرا كرم ابریشم پس از تنیدن ابریشم و محبوس كردن خود، با شكافتن پیله پرواز می كند، ولی انسان حریص بر دنیا در تارهای دنیوی محبوس شده تا جان دهد در تعبیرات امام صادق (ع) هم آمده، كه: حضرت از كتاب علی (ع) نقل می كنند كه دنیا مثل ماری است كه ظاهر آن نرم و در درونش سم كشنده است، عاقل می ترسد و بچه ی جاهل به طرفش می رود و فقط به ظاهر نظر می كند، بلكه باید گفت دنیا بدتر از مار است كه مار ماده ی سیاهی دارد كه برای درمان مار گزیده به كار آید، و با قرار دادن آن بر موضع گزیدگی سم را می مكد، ولی دنیا فقط گزنده است.

مرحوم سید نعمت اله جزائری صاحب انوار نعمانیه گوید: یكی از دوستان مورد اعتمادم گفت: ماری در خانه داشتیم كه چند بچه داشت، روزی برای سنجش علاقه مار به بچه هایش دیگی بر روی بچه های آن گذاردیم، وقتی مار به خانه برگشت، و بچه ها را ندید، ناگهان دیدیم، وارد ظرف شیری كه برای آشامیدن تهیه كرده بودیم شد، و زهر خود را در آن ریخت زیرا متوجه شده بود، كه: ما او را از بچه هایش جدا كرده ایم، پس از مدتی دیگ را از روی بچه ها برداشتیم، و مار چون بچه های خود را دید با كمال تعجب دیدیم به سراغ ظرف شیر رفته، و در درون آن رفت و خود را با خاك آلوده كرده و دوباره درون ظرف رفت به طوری كه رنگ شیر تیره شد و آن چنین كرد تا ما دیگر آن شیر را نیاشامیم. این مقدار را مار فهمید، اما دنیا این مقدار را هم نمی فهمد، و فقط در صدد كشندگی است.

مگر در دنیا چه مقدار زندگی می كنیم، كه این قدر بر آن حریصیم، در روایتی

[صفحه 420]

از حضرت رسول گرامی آمده: «مالی و الدنیا انما مثلی و الدنیا كمثل راكب قال (من القیلوله) فی ظل شجره فی یوم صیف ثم راح و تركها» (مرا با دنیا چكار! مثل من و دنیا همانند راكبی است، كه: در سایه درختی در روزی تابستانی می آرمد، و پس از استراحت ترك آن درخت می كند).

روایت شده كه حضرت عیسی بالای كوهی رفت، و فردی را در آفتاب سوزان مشغول عبادت دید، گفت چرا در سایه ای عبادت نمی كنی؟ گفت: از پیامبری شنیدم كه از 700 سال بیشتر زنده نیستم و عقلم اجازه نداد به بنائی بپردازم، حضرت عیسی فرمود خبر دهم ترا به آنچه مایه ی تعجب تو شود گفت چیست؟ گفت: قومی در آخر الزمان آیند كه عمرشان از 100 تجاوز نكند و خانه ها و قصرها سازند و باغها و بستانها برپا كنند و آرزوی آنها به اندازه هزار سال است، گفت به خدا قسم اگر زمان آنها را درك می كردم، تمام عمرم را در سجده واحدی به سر می بردم، بعد به عیسی گفت در این غار رو تا چیز عجیب تری بینی، پس داخل شد و بر تختی از سنگ میتی دید، كه بر سرش لوحی از سنگ بود، و بر آن نوشته بود «انا فلان الملك انا الذی عمرت الف سنه و بنیت الف مدینه و تزوجت بالف بكر و هزمت الف عسكر ثم كان مصیری الی هذا فاعتبروا یا اولی الالباب» (من فلان پادشاهم، من كسی هستم كه هزار سال عمر كردم، و هزار شهر بنا نمودم و با هزار دختر باكره ازدواج كردم و هزار لشكر را در مصاف با خود فراری داده و نابود نمودم و پایان كار من این است، پس عبرت بگیرید ای صاحبان خرد).

در مورد چنگیز هم گویند: وصیت كرد دست مرا از تابوت پس از مرگم بیرون كنید، تا مردم ببینند با این همه لشكركشی و كشور گشائی چیزی با خود نبردم!

پس ای برادر به چه می اندیشی؟ كه دنیا پس از مرگش این است و در حیاتش هم معلوم است، كه چقدر مورد تحول است، از عجائب تحولات آن گویند،

[صفحه 421]

یكی از خلفای عباسی را روزی خلیفه نمودند و فردا عزل كردند، و اموالش را از او گرفتند: به طوری كه محتاج شده و در كنار درب مسجد گدائی می كرد و مرتب می گفت: رحم كنید كسی را كه دیروز امیر شما و امروز سائل شما است.

آری اسباب فریب دنیا بسیار است، و دوای همگی واحد، و آن تفكر در فناء دنیا و سرعت زوال و دگرگونی احوال آن است.

شخصی از امام صادق (ع) از چگونگی: «تفكر ساعه خیر من قیام لیله» سئوال كرد، و اینكه چگونه شخص تفكر كند؟ فرمود: «یمر بالخربه او بالدار فیقول این ساكنوك، این یاتوك، مالك لا تتكلمین» (مرور می كند به خرابه و یا خانه پس می گوید كجایند، ساكنین تو، كجایند بنا كنندگان تو، چرا جواب نمیدهی)؟!

امام صادق (ع) از وصایای لقمان نقل می كنند، كه: به پسرش گفت: «یا بنی ان الدنیا بحر عمیق قد غرق فیه عالم كثیر فلتكن سفینتك فیها تقوی الله وحشوها الایمان و شراعها التوكل و قیمها العقل و دلیلها العلم و سكانها الصبر» پسرم! دنیا دریای عمیقی است كه عالم بزرگی در آن غرق شده (اگر می خواهی غرق نشوی) باید كشتی خود را تقوا و پروای از خدا قرار دهی، و آن را از ایمان پر سازی و بادبان آن را توكل و سرپرست آن را عقل و راهنمای آن را علم و سكانش را صبر قرار دهی.

شاعری در وصف دنیا چنین سروده:

یا خاطب الدنیا الدنیه انها
شرك الردی و قراره الاكدار

(ای طالب دنیای پست، دنیا وسیله صید افراد پست و قرارگاه افراد سیاه دل است).

دنیا اذا ما اضحكت فی یومها
ابكت غدا تعسا لها من دار

(دنیا زمانی كه می خنداند در روزی، می گریاند فردای آن روز، مرگ بر این

[صفحه 422]

دنیا چه بد خانه ای است).

غاراتها لا تنقضی و اسیرها
لا یفتدی بعظائم الاخطار

(غارتهای آن سپری نمی شود و اسیر آن فداء برای نجات خود از خطرهای بزرگ نمی پردازد).

و دیگری گفته:

هی الدنیا تقول بملاء فیها
حذار حذار من بطشی و فتكی

(دنیا می گوید به مردمانی كه در آن هستند، بترسید، بترسید از حیله و نیرنگ من).

فلا یغرركم حسن ابتسامی
فقولی مضحك و الفعل مبكی

(خندان بودن من شما را فریب ندهد، كه: قول من خنده آور و فعل من گریه آور است).[1].

مرحوم الهی در ذیل این فراز (تجاره مریحه یسرها لهم ربهم) چنین می سراید:

در این بازار پر سود و زیان بود
ز لطف ایزد آنان را همه سود

نگارنده نظام آفرینش
نكوتر ساخت نقش اهل بینش

[صفحه 423]

جهان بازار و سودا پارسائی
گر آسان سازد الطاف خدائی

بر این سودا اگر یك مشتری نیست
از آن پرسودتر سوداگری نیست

نه این سودا بسعی خود توان كرد
ز لطف خاص بخشد ایزد فرد

نكویانرا هم از فیض ازل بود
نه كز جهد خود این سودای پر سود

بفرمان ازل آید كم و بیش
ز دریا موج را جنبش نه از خویش

و گرنه در حساب ملك هستی
كجا نظم بلندی بود و پستی

نه مهر و مه بذات خود برافروخت
نه خاك این گلشن آرائی خود آموخت

كدام استاره گشت از خود فروزان
كدام آتش بحكم خویش سوزان

[صفحه 424]

نه هرگز گوهر از خود گوهری یافت
كه هم سنگ سیه چون لعل می تافت

نه شاه از خود بشاهی باج گیرد
كه هر قلاش خواهد تاج گیرد

یكی یابد ز «توتی الملك» شاهی
كه گیرد حكمش از مه تا به ماهی

یكی را خواند یهدی الله به درگاه
كه شد با دانش و دین از ره آگاه

یكی را فضل ایزد راه ننمود
برویش در ز لطف خاص نگشود

كجا سودا بتدبیر آورد سود؟
چنین گر بود هر كس بی زیان بود

بسا كس در متاع خود زیان كرد
كه بس اندیشه سود از جهان كرد

بسا دانا كه نادان گشت در حال
چو آن سوداگر برگشته اقبال

[صفحه 425]

در ذیل فراز (ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها) نیز چنین می سراید:

هم آنان را برین دار مجازی
بود تازی ز فرط بی نیازی

چگونه دنیی آنان را فریبد
عجوزی زشت سلطان را فریبد

شود شیری زبون روبه پیر
عقابی افكند دامی مگس گیر

برنگی دل زاهل دل توان برد
بسنگی كاسه گردون شود خرد

شغالی صید سیمرغی تواند
كمندی شیر گردونرا كشاند

بخاری سینه گردون توان خست
بموئی شهپر عنقا توان بست

محال است این سخن در دانش و دین
كه بر مادون كند مافوق تمكین

[صفحه 426]

جهان گر گیرد آنانرا به بازی
بر او نخوت كنند از سرفرازی

گریزند از فریب خط و خالش
نخواهند از خرد نقد وصالش

دل پاكان ز اوساخ طبیعت
نخواهد افسر و كاخ طبیعت

هزاران نقش اگر گیتی برآرد
بچشم خاكیان زیبا نگارد

بخاكی طایران عرش پرواز
نبگشایند هرگز چشم پرناز

كسی كز عشق، سرمست نگار است
مدام از شوق دل سرگرم یار است

كجا با این جهانش آشنائی است
كه پر نیرنگ و رنگ بیوفائی است

[صفحه 427]


صفحه 419، 420، 421، 422، 423، 424، 425، 426، 427.








    1. این دو بیت اخیر را بر روی سنگ قبر قطب راوندی واقع در سحن مطهر حضرت معصومه حك كرده اند روایات مذكور در این فراز را باضافه مطالب متنوع دیگر درباره دنیا در جلد سوم انوار نعمانیه تالیف سید نعمت الله جزائری از صفحه 95 به بعد مطالعه فرمائید.